[ و در پى جنازه‏اى مى‏رفت ، شنید مردى مى‏خندد فرمود : ] گویا مرگ را در دنیا بر جز ما نوشته‏اند ، و گویا حق را در آن بر عهده جز ما هشته‏اند ، و گویى آنچه از مردگان مى‏بینیم مسافرانند که به زودى نزد ما باز مى‏آیند ، و آنان را در گورهاشان جاى مى‏دهیم و میراثشان را مى‏خوریم ، پندارى ما از پس آنان جاودان به سر مى‏بریم . سپس پند هر پند و پند دهنده را فراموش مى‏کنیم و نشانه قهر بلا و آفت مى‏شویم . [نهج البلاغه]

Rita7
خانه | ارتباط مدیریت |بازدید امروز:5بازدید دیروز:12تعداد کل بازدید:25212

کویر :: 86/6/12::  9:22 عصر

من کجا و تو کجا؟!

تو سبک یک پر کاه

من به سنگینی پای پیاده ای می مانم

تو به سان ریشه در خاک دلم

من همان شاخه خشکیده به جان

من همانم ز ازل تا به ابد سرگردان

تو همانی که شوی راهنمای دل و جان

دست بگشا که زنی بر عالم

تا شود مست هر آندم آدم

راه بگشا که کنی پر آتش

این دل شوریده پر خواهش



لیست کل یادداشت های این وبلاگ
::تعداد کل بازدیدها::

25212

::آشنایی بیشتر::
::لوگوی من::
Rita7
::آوای آشنا::
::اشتراک::